روند درمان دانیل نشان میدهد که برای حل و فصل مشکلات بایستی از سطح آگاهی از عواطف که در درمان تجربهای رخ میدهد، فراتر رفت. اگرچه امروزه طرحواره درمانگر کار با کودک درون در زمرهی درمانهای تجربهای قرار میگیرد و نقش ارزشمندی در پل زدن بین زمان حال و دوران کودکی دارد، اما بهتنهایی برای رها شدن از تلههای زندگی کافی نیست. بیمارانی که تکنیکهای مبتنی بر بهبود کودک درون را یاد میگیرند، اغلب بعد از جلسات درمان احساس خوبی دارند. اما معمولاً به سرعت به سمت الگوهای قدیمی، دیرپا و آشنا برمیگردند. رویکرد تلهی زندگی با استفاده از تکنیکهای الگوشکنی رفتاری و رویاروسازی به شما کمک میکند تا در سیر درمان پیشرفت کنید.
تحوّلی بنیادین در شناخت درمانی
رویکرد تلهی زندگی در بطن رویکرد شناختدرمانی شکل گرفت و بالیدن آغاز کرد. آرون بک در دههی ۱۹۶۰ میلادی، شناختدرمانی را بنیانگذاری کرد. اما بسیاری از جنبههای رویکرد شناختدرمانی را در رویکرد درمانی خودمان جای دادهایم.
مفروضهی اصلی شناختدرمانی این است که شیوهی تفکر ما دربارهی حوادث زندگی (شناخت) تعیین کنندهی احساس ماست (هیجانها). افراد مبتلا به مشکلات هیجانی تمایل دارند واقعیت را تحریف کنند. برای مثال آیدا از مادرش یاد گرفته بود که کارهای متداول زندگی، مثل سوار شدن مترو، خطرناک است. تلههای زندگی باعث میشوند دیدگاه ما در موقعیتهای خاصی دچار تحریف و دگرگونی دردسرساز شود. این تلهها، حساسیتهای شناختی ما را تحریک میکنند.